با خاموشی «شیوا ارسطویی»، تنها یک نویسنده از میان ما نرفت؛ بلکه صدایی خاموش شد که روایت‌گر رنج‌ها، بغض‌ها و رؤیاهای زنان ایرانی بود. در ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ادبیات معاصر ایران یکی از چهره‌های مؤثر خود را از دست داد. «ارسطویی» نه فقط یک نام، که فریادی ماندگار در دل سکوت بود؛ زنی که با قلمش دیوارها را لرزاند و با روایت‌هایش، تابوی سنت و ترس را شکست.

از زندگی تا خاموشی؛ شیوا ارسطویی چگونه به صدای زنان بدل شد؟

در سال ۱۳۴۰، تهران شاهد تولد دختری شد که بعدها به یکی از تأثیرگذارترین صداهای ادبیات معاصر ایران تبدیل شد. «شیوا ارسطویی» با جسارت و درد، از زنانی نوشت که کمتر شنیده می‌شدند. او از ابتدای دهه هفتاد، زیر نظر رضا براهنی نویسندگی آموخت و از همان آغاز، مشخص بود که قرار نیست صدایش معمولی باشد. زندگی‌اش، ترکیبی از جسارت ادبی، تجربه زیستی و انتخاب آگاهانه‌ی سکوت و اعتراض بود.

روایتِ زنانه؛ مرور آثار برجسته ارسطویی در ادبیات معاصر

«ارسطویی» با مجموعه‌داستان‌های «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب مهتاب» زنانگی را به زبان درد روایت کرد. او در رمان‌هایی چون «افیون» و «بی‌بی شهرزاد»، قدرت داستان را با روان‌شناسی اجتماعی ترکیب کرد. دریافت جوایزی چون یلدا و گلشیری، تنها بخشی از درخشش او در ادبیات رسمی بود، اما در دل نسل جوان و در میان نویسندگان زن، او یک الگو بود؛ صدایی که به دیگران شجاعت نوشتن داد.

نویسنده‌ای فراتر از قلم؛ حضور فعال ارسطویی در فرهنگ، سینما و آموزش

«شیوا ارسطویی» به پشت میز نویسندگی بسنده نکرد. او در دانشگاه‌های هنری تدریس کرد، در کارگاه‌های نوشتن با نسل تازه نشست، و در سینمای دفاع مقدس حضور داشت. در زمانی که بسیاری ترجیح می‌دادند خاموش باشند، او بیانیه‌ «۱۳۴ نویسنده» را در دفاع از آزادی امضا کرد. ارسطویی، نویسنده‌ای بود که با بودنش، حتی سکوت را هم به اعتراض بدل می‌کرد.

خداحافظی با صدایی ماندگار؛ واکنش‌ها به درگذشت ارسطویی

درگذشت «ارسطویی» تنها یک خبر نبود؛ شوکی عمیق به جامعه‌ای بود که هنوز به حضور این صدا نیاز داشت. فرزندش خبر درگذشت را تأیید کرد، اما علت رسمی اعلام نشد. گمانه‌زنی‌ها درباره ایست قلبی یا خودکشی فضای مجازی را پر کرد، اما حقیقت هرچه باشد، یک چیز قطعی‌ست: ادبیات معاصر ایران یکی از زنان پیشرو خود را از دست داده است. «شیوا ارسطویی» دیگر نمی‌نویسد، اما نوشته‌هایش هنوز نفس می‌کشند.

مطالعه بيشتر : اعدام در تاریکی: حمید حسین‌نژاد و تراژدی پنهان عدالت در ایران

میراثی از جنس درد و امید؛ چرا صدای ارسطویی خاموش نمی‌شود؟

آثار «ارسطویی» نه تنها از رنج، که از امید نیز لبریزند. او از زنان آسیب‌دیده نوشت، اما در دل روایت‌هایش، زنی ایستاده و امیدوار تصویر کرد. او ثابت کرد که می‌توان در میانه خفقان، صدایی داشت که به دل‌ها نفوذ کند. شاید جسم او دیگر میان ما نباشد، اما «ارسطویی» همچنان می‌نویسد؛ در ذهن خوانندگانش، در جملاتی که از دل شب‌ها بیرون آمده‌اند.

«ارسطویی» یک نویسنده نبود، بلکه یک نهاد زنده از جسارت، آگاهی و شرافت ادبی بود. خاموشی او فقدانی‌ست برای نسل ما، اما یاد او، نوشته‌هایش، و راهی که گشود، ماندگار است. باید دوباره خواندش، باید صدایش را باز شنید، چون در زمانه‌ای که سانسور و فراموشی در کمین‌اند، تنها صداهایی چون «شیوا ارسطویی» می‌توانند ما را از تاریکی عبور دهند.

Exit mobile version