شعار تمامیت ارضی سالهاست در گفتار رسمی تکرار میشود، اما برای بسیاری این پرسش جدی مطرح است که آیا این واژه پوششی برای ویرانیهای عمیق ایران شده است؟
تمامیت ارضی؛ واژهای مقدس یا ابزار سیاسی؟
در ادبیات رسمی، تمامیت ارضی همواره بهعنوان خط قرمز معرفی شده است؛ مفهومی که نباید درباره آن پرسش کرد یا آن را به چالش کشید. اما در عمل، این واژه بیش از آنکه پاسدار یکپارچگی واقعی کشور باشد، به ابزاری سیاسی برای خاموشکردن هر نقدی تبدیل شده است.
هرگاه سخن از بحرانهای اقتصادی، اجتماعی یا زیستمحیطی به میان میآید، پاسخ آماده است: حفظ تمامیت ارضی در اولویت است. این رویکرد، بسیاری از زخمهای عمیق را به حاشیه رانده و گفتوگو درباره ریشه مشکلات را متوقف کرده است.
ویرانیهای پنهان پشت شعار
در حالی که تمامیت ارضی بهطور مداوم تکرار میشود، نشانههای فروپاشی در لایههای گوناگون کشور دیده میشود. فرسایش منابع طبیعی، گسترش نابرابری، مهاجرت گسترده و فرسودگی زیرساختها، همه از بحرانهایی حکایت دارند که با تکرار یک شعار حل نمیشوند.
منتقدان میگویند تمرکز افراطی بر این واژه، بهانهای برای نادیدهگرفتن مسئولیتها بوده است؛ گویی حفظ نقشه، جایگزین حفظ زندگی مردم شده است.
چگونه تمامیت ارضی به ابزار خاموشی بدل شد؟
در سالهای گذشته، تمامیت ارضی بارها برای بیاعتبار کردن مطالبات مدنی و اجتماعی بهکار رفته است. هر صدایی که از تمرکزگرایی، بیعدالتی یا حقوق مناطق سخن گفته، با برچسب تهدید تمامیت ارضی مواجه شده است.
این شیوه برخورد، نهتنها به حل اختلافها کمک نکرده، بلکه شکاف میان مرکز و پیرامون را عمیقتر کرده و احساس بیگانگی را افزایش داده است.
میان یکپارچگی و فرسایش درونی
پرسش اساسی این است: آیا تمامیت ارضی تنها به معنای حفظ مرزهاست، یا باید به کیفیت زندگی درون این مرزها نیز توجه داشت؟ کشوری که در آن نارضایتی انباشته میشود و امید رو به کاهش است، حتی با مرزهای ثابت نیز دچار فرسایش درونی خواهد شد.
بسیاری از اندیشمندان هشدار میدهند که نادیدهگرفتن این واقعیتها، در درازمدت خود به تهدیدی برای یکپارچگی واقعی بدل میشود.
شعار بهجای راهحل
یکی از نقدهای اصلی به گفتمان رسمی این است که تمامیت ارضی جایگزین سیاستگذاری واقعی شده است. بهجای ارائه برنامههای روشن برای توسعه متوازن، کاهش نابرابری و بازسازی اعتماد عمومی، تکرار این شعار بهعنوان پاسخ همهچیز مطرح میشود.
این وضعیت، گفتوگو را میبندد و امکان اصلاح تدریجی را از میان میبرد؛ چراکه هر نقدی پیشاپیش با اتهام تهدید یکپارچگی روبهرو میشود.
مطالعه بيشتر : پشت پرده: موی این دخترک از کجا آمده است؟
نگاه جامعه؛ پرسشهایی که بیپاسخ ماندهاند
در میان مردم، برداشتها از تمامیت ارضی یکسان نیست. بسیاری میپرسند چگونه میتوان از یکپارچگی سخن گفت، در حالی که شکافهای اقتصادی و اجتماعی روزبهروز عمیقتر میشوند؟
این پرسشها نه از سر دشمنی، بلکه از دل نگرانی برای آینده کشوری برمیخیزند که شهروندانش احساس میکنند صدایشان شنیده نمیشود.
آیا میتوان بازتعریفی ارائه داد؟
برخی تحلیلگران بر این باورند که تمامیت ارضی نیازمند بازتعریف است؛ تعریفی که در آن، کرامت شهروندان، عدالت منطقهای و مشارکت همگانی جایگاهی محوری داشته باشد.
در چنین چارچوبی، یکپارچگی نه با سرکوب پرسشها، بلکه با پاسخدادن به آنها حفظ میشود. این نگاه، شعار را به مسئولیت بدل میکند، نه سپر دفاعی.
تمامیت ارضی اگر تنها به یک شعار بدل شود، نمیتواند ویرانیهای پنهان را بپوشاند. یکپارچگی واقعی، نیازمند رسیدگی به ریشه بحرانها و پذیرش گفتوگوی صادقانه است.
تا زمانی که این واژه بهجای راهحل، ابزار سکوت باشد، شکاف میان شعار و واقعیت عمیقتر خواهد شد؛ شکافی که آینده ایران را با پرسشهای جدی روبهرو میکند








