ابهام در مورد حقیقت مرگ صابر کاظمی حالا به پرسش بزرگ جامعه والیبال تبدیل شده است؛ پرسشی که جمشید حمیدی با شجاعت آن را به زبان آورد.
سایهای از سکوت بر سر مرگ ناگهانی
مرگ ناگهانی صابر کاظمی، ستاره جوان والیبال ایران، تنها یک شوک ورزشی نبود؛ بلکه پردهای از سکوت و بیاعتمادی را در جامعه ورزش بالا زد. از لحظهای که خبر درگذشت او در قطر منتشر شد، روایتهای رسمی و غیررسمی به شکلی متناقض در فضای رسانهای جریان یافت.
باشگاه الریان در بیانیهای کوتاه اعلام کرد که کاظمی دچار سکته مغزی شده است؛ اما نبود هیچگونه مستندات پزشکی یا اظهارات شفاف از سوی مسئولان فدراسیون والیبال ایران، ذهنها را بیش از پیش مشغول کرد. در این میان، تنها صدایی که سکوت را شکست، صدای جمشید حمیدی، کارشناس کهنهکار والیبال بود. او بیپرده گفت: «بیتردید آقایان علت مرگ را میدانند، اما نمیخواهند بگویند.»
این جمله ساده، جرقهای بود برای طوفانی از پرسشها: چه کسی نمیخواهد حقیقت برملا شود؟ آیا پای منافع ورزشی یا سیاسی در میان است؟ یا شاید، ترسی از افشای خطاهای بزرگتر وجود دارد؟
حلقههای گمشده در مسیر حقیقت مرگ صابر
حمیدی در گفتوگوی خود به نکتهای اشاره کرد که نمیتوان از کنار آن گذشت: او از روز دوم حادثه، به موضوع مشکوک بوده است. این بدبینی از کجا میآید؟ شاید از تجربه سالها حضور در رسانه و شناخت سازوکار تصمیمگیری در ورزش ایران.
در حالی که باشگاه قطری و مقامات ایرانی هر دو از شفافسازی طفره میروند، منابع غیررسمی در دوحه مدعیاند که کاظمی در زمان سکته در هتل نبوده، بلکه در محل تمرین حضور داشته است. اگر این روایت درست باشد، پرسشهای تازهای شکل میگیرد: چرا محل وقوع حادثه تغییر داده شد؟ چه کسی نخستین بار خبر را منتشر کرد؟ و مهمتر از همه، چرا خانواده او تصمیم گرفتند سکوت کنند؟
یکی از نزدیکان خانواده کاظمی در گفتوگوی کوتاهی گفته بود: «ما میدانیم چه اتفاقی افتاده، اما گفتنش فقط درد را بیشتر میکند.» جملهای که میتواند به معنای بسیار چیزها باشد—از فشار و تهدید گرفته تا تصمیمی برای حفظ آبرو یا امنیت.
در میان این سکوت سنگین، تنها چیزی که آشکار است، غیبت حقیقت است. حقیقت مرگ صابر به معمایی تبدیل شده که هر روز بیشتر در مه فرو میرود.

وقتی پرسش جرم میشود؛ واکنشها به افشاگری حمیدی
اظهارات تند حمیدی با واکنشهای گستردهای روبهرو شد. برخی از چهرههای ورزشی از شجاعت او تمجید کردند و برخی دیگر، او را متهم به «ایجاد حاشیه» و «سیاهنمایی» کردند. اما آنچه قابل انکار نیست، این است که جامعه والیبال از او انتظار داشت سکوت کند، نه اینکه سؤال بپرسد.
این در حالی است که تاریخ ورزش ایران پر از مرگهای ناگهانی و مبهم است—از فوت محمد شریعتی در اروپا تا مرگ کاپیتان جوان قطری پس از یک بازی عادی. اما هیچکدام از این پروندهها بهدرستی بررسی نشدند. آیا قرار است نام صابر کاظمی هم به همان فهرست طولانی اضافه شود؟
حمیدی در گفتوگوی اخیر خود تأکید کرده بود: «افکار عمومی حق دارد بداند چه بر سر بازیکن ملیاش آمده است. حقیقت را پنهان کردن، توهین به مردم است.» این جمله، بازتاب عمیق خستگی جمعی از دروغها و پاسخهای نصفهنیمه است. مردمی که سالهاست از مسئولان پاسخ میخواهند و در عوض، سکوت میشنوند.
در فضای مجازی نیز موجی از واکنشها شکل گرفته است. کاربران بسیاری با هشتگهایی مانند #صابرکاظمی و #حقیقتمرگ_صابر از مسئولان خواستهاند گزارش کامل پزشکی و شرایط حادثه را منتشر کنند. با این حال، هیچ مقام رسمی تا این لحظه حاضر به پاسخگویی نشده است. این بیتفاوتی، بیش از خود حادثه، افکار عمومی را خشمگین کرده است.

مطالعه بيشتر : ترکیه، ایران و اسراییل: شبکهای که دنیا را شوکه کرد!
آیندهای که در گرو حقیقت است
اکنون سؤال اصلی دیگر این نیست که چه شد، بلکه چرا هنوز نمیدانیم چه شد. در غیاب شفافیت، هر سکوتی به شایعهای تازه تبدیل میشود، و هر تأخیر، اعتماد مردم را کمتر میکند. حقیقت مرگ صابر فقط مربوط به یک بازیکن یا یک تیم نیست؛ آزمونی است برای وجدان ورزش ایران و رسانههای آن.
اگر روزی حقیقت برملا شود، شاید خیلیها مجبور به پاسخگویی باشند—از مدیران باشگاه گرفته تا مسئولان فدراسیون و حتی نهادهای نظارتی. اما اگر این پرونده نیز مانند بسیاری از پروندههای دیگر به بایگانی سپرده شود، تنها چیزی که باقی میماند، بیاعتمادی عمیقتر مردم به ساختار ورزش خواهد بود.
جمشید حمیدی با گفتن یک جمله ساده، دیواری از سکوت را لرزاند. حالا پرسش او، پرسش همه ماست:
چه کسی نمیخواهد حقیقت مرگ صابر فاش شود؟








