مهاجرت از ایران برای دکتر فتانه تصمیمی ساده نبود؛ جنگ، فشارهای اجتماعی و آیندهای نامعلوم او را وادار کرد تا همراه خانوادهاش راهی آمریکا شود. حالا بعد از سالها، او میان زندگی تازه در غرب و دلتنگی عمیق برای سرزمین مادری گرفتار مانده است.
آغاز یک تصمیم سخت
دکتر فتانه، ساکن ایالات متحده، میگوید:
«قرار بود با همسرم برای ادامه تحصیل به آمریکا برویم و دوباره برگردیم. اما با شروع جنگ ایران و عراق، همهچیز تغییر کرد. همسرم را به خط مقدم فرستادند، آن هم وقتی که من باردار بودم. روزهای بسیار سختی گذراندم.»
بعد از پایان خدمت، به همسرش اعلام شد باید دو سال در یک استان دورافتاده خدمت کند. همانجا بود که تصمیم گرفتند از ایران خارج شوند. فتانه میگوید:
«ما فقط دنبال امنیت و آیندهای بهتر برای فرزندانمان بودیم. انتخاب دیگری نداشتیم.»
۲۵ سال بعد که برای اولین بار به ایران بازگشت، با شگفتی گفت:
«کشورم را نشناختم. همهچیز ویران شده بود. همانجا فهمیدم دیگر جایی برای ماندن نیست.»
فرهنگ ازدسترفته و جامعهای غریب
وقتی از او درباره بزرگترین تغییر منفی پرسیدیم، با صدایی پر از حسرت گفت:
«انحطاط فرهنگی… این همان چیزی بود که مرا از درون شکست.»
او توضیح میدهد که نسلی که در دوران شاه طعم آزادی و دموکراسی را چشیده، دیگر نمیتواند با ایران امروز کنار بیاید:
«حتی اگر رضا شاه دوم هم بازگردد، سالها طول میکشد تا جامعه به سطح گذشته برسد.»
فتانه خاطرهای تلخ از سفرش بازگو میکند:
«دخترم دو هفته تمام گریه میکرد و میپرسید چرا مردها به چشمهایم نگاه نمیکنند؟ فقط به آستین لباسم خیره میشدند. هیچ پاسخی برای او نداشتم.»
مهاجرت از ایران؛ امید و ناامیدی در دل تبعید
با وجود همه ناامیدیها، فتانه هنوز کورسویی از امید میبیند:
«تنها امید من نسل جوان است. آنها دنیا را از طریق فضای مجازی دیدهاند و درکشان متفاوت است.»
اما او نگران است:
«میلیونها انسان سنتی و متعصب هنوز در جامعه حضور دارند و تغییر را سد میکنند. همین کشمکش، سرعت تحول را کند کرده است.»
برای او، تصویر ایران امروز چیزی جز فاصلهای بهاندازه آسمان و زمین با گذشته نیست.
مطالعه بيشتر : اولین وزیر هوش مصنوعی جهان: آلبانی تاریخساز شد
غربت؛ انتخاب یا سرنوشت؟
داستان دکتر فتانه، روایتی از نسلی است که به اجبار ترک وطن کرد. مهاجرت از ایران برای او فقط تغییر مکان نبود؛ بریدن از ریشهها و هویت بود.
امروز میلیونها ایرانی در سراسر جهان پراکندهاند؛ با خاطرات و دلتنگیهایشان زندگی میکنند. پرسش همچنان باقی است: آیا نسل آینده میتواند ایران را دوباره بر پایه آزادی و گشایش بسازد؟ یا غربت تقدیری خواهد بود که نسل به نسل ادامه مییابد؟